27/9/90
عزیز دلم سلام
امروز دوباره از اون روزهایی که من از اول صبح این عذاب وجدان همیشگی اومده سراغم .
آخه امروز وقتی توی راه میبردمت مهد به زور میخواستی چشماتو باز کنی اما نمی تونستی و دوباره میخوابیدی .تا اینکه رسیدیم مهد چشماتو هر جور بود باز کردی و کیفتو ازم گرفتی و خیلی مظلومانه رفتی داخل.وقتی اومدم اداره و به وبلاگ محیا سرزدم نگرانی و عذاب وجدانم دوبرابر شد .
الهی برات بمیرم دختر گلم
ایشااله بعدازظهر جبران می کنم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی