هستی روشنی هستی روشنی ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

درباره هستی

شب یلدا

شب یلدا رو از شب قبل دعوت شدیم بریم خونه عمو علیرضا چون از همه بزرگتره. طبق معمول علیرغم هماهنگی های قبلی با بابایی که زود بیا خونه تا به ترافیک نخوریم باباجون حدود ساعت 7 اومد خونه تا دوش بگیره و آماده بشه ساعت شد 7:30 .راه افتادیم چشمتون روز بد نبینه مسیر 20 دقیقه ای رو 2 ساعت تو راه بودیم ساعت 9:30 رسیدیم خونه عمو تازه دیدیم که ما اولین نفرها بودیم و بقیه مهمونا هنوز نیومدند آخرین گروه مهمونا ساعت 11 رسیدند عجب شبی یلدا بود. از بس همه دیر اومدند فرصت نشد که از سفره شب یلدا عکس بگیریم اما قبل از رفتن از خونه که شما رو آماده کرده بودم و بابایی هنوز نیومده بود چند تا عکس ازت گرفتم یلدات مبارک گلکم. ...
3 دی 1390

27/9/90

عزیز دلم سلام امروز دوباره از اون روزهایی که من از اول صبح این عذاب وجدان همیشگی اومده سراغم . آخه امروز وقتی توی راه میبردمت مهد به زور میخواستی چشماتو باز کنی اما نمی تونستی و دوباره میخوابیدی .تا اینکه رسیدیم مهد چشماتو هر جور بود باز کردی و کیفتو ازم گرفتی و خیلی مظلومانه رفتی داخل.وقتی اومدم اداره و به وبلاگ محیا سرزدم نگرانی و عذاب وجدانم دوبرابر شد . الهی برات بمیرم دختر گلم ایشااله بعدازظهر جبران می کنم.
27 آذر 1390

هستی و محرم

سلام هستی ام دیروز توی مهد کودک به تن همتون لباس مشکی کرده بودند وقتی اومدم خونه دیدم لباست از قد و آستین بلند است می خواستم درش بیارم دیدم از گردنت بیرون نمی آد از بس که تنگ بود . تو هم که عاشقش شده بودی اجازه نمی دادی درش بیارم   ...
13 آذر 1390

بهترین ماه (تقدیم به طفل شیرخوار حسین )

  از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟ یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟   بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟   اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید محشر الله الله است می دانی چرا؟   یک بغل باران الله الصمد آورده ام نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟   راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟   از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟   از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟   از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد باز اما ...
8 آذر 1390