هستی روشنی هستی روشنی ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

درباره هستی

سقوط

سلام گلکم همیشه عادت کردی میری روی عسلی میشینی و برنامه کودک رو تماشا می کنی دیروز هم که طبق عادت روی میز نشسته بودی و داشتی خاله یاسی میدیدی از بس که وول خوردی یدفعه تعادلت بهم خورد و با سر اومدی روی سنگ های کف سالن . الهی بمیرم برات خیلی شدید خوردی زمین به طوری که صدای سرت هنوز توی گوشمه و هر وقت بهش فکر می کنم آزارم میده .چون بابایی هم نبود خیلی ترسیده بودم خدای رو شکر زود خوب شدی و به خیر گذشت .عزیزم نمی خوام به دلم بد راه بدم ولی از شنبه دائما داره خطر از بیخ گوشمون رد میشه خدا خودش ختم به خیر بفرمائید .   ...
3 آبان 1390

دوران نقاهت

دخملم خدا رو شکر داره دوران نقاهت بیماریشو میگذرونه  چون چند روزی بیشتر نیست که از شیر هم گرفتمش از لحاظ روحی خیلی بهم ریخته بود به خاطر همین این دفعه یه کم طول دوران بیماریش زیاد شد امیدوارم هیچ کوچولویی مریض نشه .  ...
30 مهر 1390

سرما خوردگی

سلام دخملم دیروز که آوردمت مهد متوجه شدم  یه کم داغی . امروز تصمیم گرفتم که مهد نیارمت آخه دیشب تو خواب خیلی سرفه کردی و خوب نخوابیدی  گذاشتمت پیش زن عمو . فردا هم خودم مرخصی می گیرم و پیشت می مونم تا شنبه ایشاالله که بهتر بشی . میبوسمت هزار تا       ...
26 مهر 1390

موفقیت در انجام کاری سخت

دخترم دیگه ثابت کرد که بزرگ شده . همیشه فکر اینکه روزی می خواهم هستی رو از شیر بگیرم عذابم می داد . آخه هستی در طول شب چند بار بیدار میشد و شیر میخورد و تا بهش نمی دادم گریه می کرد . چون کسی هم پیشم نبود تا در این دوران کمکم کند به نظرم خیلی کار سختی بود .اما با پر شدن زمان شیردهی 2 سال کامل باید هرچه زودتر این کار رو می کردم . بالاخره در چهارشنبه شب تاریخ 20/7/90 تصمیم گرفتم که شاخ غول را بشکنم و دیگه شب بهت شیر ندم  . اصلا باورکردنی نبودفقط شب اول چند بار بیدار شدی و نق زدی ولی دوباره زود خوابیدی و کلی از عمو و عمه ات به خاطر شیر نخوردن کادو گرفتی و تشویق شدی .  ...
23 مهر 1390

19/7/90

    عزیزم امروز که آوردمت مهد با هم رفتیم کلاست دیدیم کسی اونجا نیست گفتند کلاست جابجا شده و رفته زیر زمین . خیلی نگرانتم گلکم چون وقتی میذارمت مهد اصلا حس خوبی ندارم البته مربیت خاله بهاره خیلی مهربون است اما من از این تغییرات دائم نگرانم .صبح احساس کردم کلاست خیلی تمیز نیست .صبح که گذاشتمت با خانم سیفی بابت این تغییرات صحبت کردم امیدوارم ترتیب اثر بدهند .       ...
19 مهر 1390

دو سالگیت مبارک

ای زیباترین ترانه هستی بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبی ها و زیبایهاست پس ای سرکرده خوبی تولدت مبارک چه لطیف است حس آغازی دوباره و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس و چه اندازه عجیب است روز ابتدای بودن و چه اندازه شیرین است امروز ، روز میلاد ، روز تو ، روزی که تو آغاز شدی و تمام دنیا ما شدی . ...
18 مهر 1390

15/7/90

    امروز رفتیم آتلیه تا ازت چند تا عکس جدید بندازیم .خاله ها چشمتون روز بعد نبینه تا رفتیم تو به خاطر تاریک بودن فضا هستی خانم زد زیر گریه و همه عکس های که ازش گرفتیم همراه بود از بغض و اشک .دریغ از یه لبخند کوچولو .حالا این عکس ها چی از کار در می آد خدا میدونه . بعد از آتلیه رفتیم خونه عمه. خونه عمه تازه یادت افتاده که باید ژست بگیری .   این یسنا دختر همسایه عمه است .       ...
18 مهر 1390

کودکم ، روزت مبارک

  کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود ! کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ! کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم ! هستی ام روزت مبارک . . .   ...
18 مهر 1390

عکس های تولد

      از راست هستی ، هانا ، درسا     درسا در حال ذوق کردن   خرگوش مامان فدات بشم   دانیال در حال خراب کردن نوشته کیک     از راست درسا ، مامان ، محیا ، هستی ، هانا ، بردیا ، ریحانه هانا در حال بوسیدن هستی   هانا و. هستی در حال بوسیدن هم دانیال ، ریحانه   صدف هستی و مامان در حال فوت کردن شمع ها   کادوی خاله سمیه (همکار مامان ) کادوی خاله زهره   کادوی خاله امینی کادوی خاله رویا ( مربی مهد ) ...
18 مهر 1390