هستی روشنی هستی روشنی ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

درباره هستی

چهارشنبه 6/2/91

چهارشنبه روز شهادت حضرت فاطمه که تعطیل هم بود رفتیم روضه خونه دایی سعدالله(دایی بابا) همه فامیل بابات اونجا بودند بعد از تمام شدن مراسم تصمیم گرفتیم بریم آبشار تهران چون بارون ه باریده بود و هوا واقعا عالی بود با بابا تماس گرفتم که برات لباس برداره و بیاد دنبالمون با خاله معصومه (دختر خاله بابا )و عمه مرضی رفتیم آبشار تهران هوا یکم سرد بود ولی ما سه ساعتی اون بالا دوام آوردیم هوا واقعا تمیز بود جای همه دوستان خالی   از شال و کلاه هستی تعجب نکنید آخه هم بارون اومده بود و هم توی ارتفاع بود واقعا هوا سرد بود ولی خیلی دلچسب بود اینم یه منظره قشنگ صورتیه یگانه (دختردختر خاله بابا) آبیه مهشید (دختر عمه ) ...
16 ارديبهشت 1391

ماجراهای این سه نفر

دیروز وقتی اومدم دنبالت هوا خیلی خوب بود با محیا و بردیا اومدی توی حیاط تا بازی کنید هر چه ما سه تا مامان تلاش کردیم که یه عکس سه نفره خوب از شما سه تا بگیریم نشد که نشد از بس هر دفعه یکی از شما وول می خوردید اینم عکس ها هستی و بردیا بهشون گفتیم بچه ها کنار گل ها روبه ما وایسید این شد نتیجه اش ...
23 فروردين 1391

روزنوشت 17و18/1/91

سلام دخترم به خاطر رسیدنمون به تهران در روز 14 ساعت 11 شب و دو روز رفتن سرکار خیلی منتظر آخر هفته بودم تا هم یه استراحتی بکنیم و هم به کارهای عقب مونده برسیم .آخر هفته ی خوبی بود . پنج شنبه عصر میخواستیم چند جا برای عید دیدنی بریم اما موفق نشدیم در نتیجه به پیشنهاد بابا رفتیم آبشار تهران خیلی قشنگ بود و ما دم غروب رسیدیم و یه کم بالا رفتیم اما چون برای شما کلاه برنداشته بودم ترسیدم سرما بخوری و زود برگشتیم خونه .ولی خوش گذشت و یه آش رشته هم زدیم تو رگ خیلی چسبید جای همتون خالی . به همه پیشنهاد میکنم جای خیلی قشنگ و دنجیه و بسیار خنک.   جمعه عصر هم رفتیم خونه آقای امیری عید دیدنی شما هم بی نصیب نموندی و 10000 تومن&nb...
19 فروردين 1391

تعطیلات نوروز 91

سلام به همه دوستای خوب وبلاگیم امیدوارم همه تعطیلات بهشون خوش گذشته باشه و سال 91 رو خوب شروع کرده باشند بالاخره بعد از 19 روز خوشگذرونی و استراحت برگشتیم سر کار و شما مهد کودک. مطمئنم که امروز بهت خوش میگذره چون حسابی دلت برای دوستات تنگ شده . ولی من خیلی دلم برات تنگ شده آخه این 19 روز همش باهام بودی و یک لحظه هم ازم دور نبودی. تا رو روال بیفتیم یه چند روزی زمان میبره امیدوارم امسال برای همه سال خوبی باشه برای تو جوجه کوچولوی من هم سالی سرشار از سلامتی و به دور از هر غم و غصه ایی باشد.(الهی آمین)   امسال عید هم طبق روال هر سال رفتیم یزد خونه مادرجون همین که همه در کنار هم بودیم خیلی خوش گذشت رویداد خاص عید امسال هم...
15 فروردين 1391

آخرین روز کاری در سال 90

امروز آخرین روز کاری مامان هست امیدورام همه سال جدید رو با دل خوش شروع کنند و سال خوبی هم در انتظارشون باشه به همه دوستای خوب وبلاگیم خوش بگذره امروز هم عکاس میاد مهدتون و من هم سفارش یک عکس تکی و دسته جمعی دادم خیلی دوست دارم یه عکس دسته جمعی از دوستات داشته باشی امیدوارم عکسات خوب بشه به امید دیدار دوباره
24 اسفند 1390

22/12/90

سلام عشق مامان امروز توی مهد کودک قراره براتون جشن سفره هفت سین بندازن با دیدن تزئینات خیلی ذوق کردی الهی من قربونت برم امیدوارم بهت خوش بگذره
22 اسفند 1390

10/12/90

سلام نازگلم دیروز وقتی رسیدیم خونه یه خستگی گرفتم و کلمه بابا رو نشونت دادم  بهت گفتم هستی اینجا نوشته قبل از اینکه من بگم بابا شما گفتی بابا فکر کنم از سی دی که شب قبل چند بار دیدی یاد گرفتی بعد که دیدم مامان و بابا رو خوب یاد گرفتی کلمه دست رو نشونت دادم و اون رو هم یاد گرفتی دوباره چندبار سی دی رو دیدی راستی یادم رفت بگم دیشب برای اولین بار خودت گفتی جیش دارم و وقتی بردمت دستشویی دیدم مثل دفعه های قبل سرکاری نیست و چند بار دیگه هم این عمل پسندیده رو تکرار کردی دیگه فکر کنم تا حدودی توی دستت اومده انشاالله دیگه بعد از عید به طور کلی از شر مای بیبی خلاص میشی  
13 اسفند 1390

10/12/90

سلام نازگلم دیروز وقتی رسیدیم خونه یه خستگی گرفتم و کلمه بابا رو نشونت دادم  بهت گفتم هستی اینجا نوشته قبل از اینکه من بگم بابا شما گفتی بابا فکر کنم از سی دی که شب قبل چند بار دیدی یاد گرفتی بعد که دیدم مامان و بابا رو خوب یاد گرفتی کلمه دست رو نشونت دادم و اون رو هم یاد گرفتی دوباره چندبار سی دی رو دیدی  
10 اسفند 1390